سلام خدا جونم...
دارم مینویسم اما نمیدونم از کجا شروع کنم....
این روزا یه حس دیگه دارم....
خدایا گفتم تنهام نذار تنهایی به گناه بکشونتم...من بعد سالها دوری تازه پیدات کردم...
وقتی به این فک میکنم که من چقد گناه کردم...به خودم میگم نرگس خجالت بکش... اینهمه گناه!!!! در صورتی که خدا میتونست رسوات کنه...میتونست آبروتو پیش اونایی که فک میکنن آدم خوبی هستی ببره...ولی چیکار کرد؟؟؟؟
هنوزم شرم دارم با امام زمانم حرف بزنم... هنوزم میترسم بعد اونهمه گناه دلش ازم راضی نشده...
وای که چقد سخته عاشق یکی باش و چن سال ازش دور باشی اما دوباره که پیداش کردی نتونی صداش کنی... ترس از گوش نکردن و...
خدایا چقد بزرگی که با اون همه بی حیایی باز بم اجازه دادی رو سجاده وقت سحر گریه کنم....اجازه دادی دوباره خودمو بندازم تو آغوشت و محکم تو آغوشت خودمو جابدم....
و اینجاست که من دوباره میگم :
عجب صبری خدا دارد...... اگر من جای او بودم؟؟؟؟؟!!!!!
دارم مینویسم اما نمیدونم از کجا شروع کنم....
این روزا یه حس دیگه دارم....
خدایا گفتم تنهام نذار تنهایی به گناه بکشونتم...من بعد سالها دوری تازه پیدات کردم...
وقتی به این فک میکنم که من چقد گناه کردم...به خودم میگم نرگس خجالت بکش... اینهمه گناه!!!! در صورتی که خدا میتونست رسوات کنه...میتونست آبروتو پیش اونایی که فک میکنن آدم خوبی هستی ببره...ولی چیکار کرد؟؟؟؟
هنوزم شرم دارم با امام زمانم حرف بزنم... هنوزم میترسم بعد اونهمه گناه دلش ازم راضی نشده...
وای که چقد سخته عاشق یکی باش و چن سال ازش دور باشی اما دوباره که پیداش کردی نتونی صداش کنی... ترس از گوش نکردن و...
خدایا چقد بزرگی که با اون همه بی حیایی باز بم اجازه دادی رو سجاده وقت سحر گریه کنم....اجازه دادی دوباره خودمو بندازم تو آغوشت و محکم تو آغوشت خودمو جابدم....
و اینجاست که من دوباره میگم :
عجب صبری خدا دارد...... اگر من جای او بودم؟؟؟؟؟!!!!!